_بسم رب الحسین_
داشتم فکر میکردم اگر قرار بود غیر از انسان موجود دیگری باشم چه میشدم ؟ یک شکوفهی گیلاس ِظریف روی شاخههای بهاری، که به دست باد میافتد؟ یک گل صحرایی خودرو لبِ جوی؟ یک بید مجنونِ سایه گستر بر سر دو عاشق که دل به گفت و گو دادهاند؟ یا شاید هم یک کبوتر که رزق و روزی و آب و دانهاش را در صحن حرم عشق مییابد!
اما نه...اینها دلبرند اما هیچکدام اسیرم نمیکنند...من اسیر نخلها هستم...اسیر درختی که از بدو تاریخ ِ انسان و در هرشرایطی همراهش بوده...گمان نمیکنم پیامبرم هیچ شکوفهی گیلاسی دیده باشد اما حتما دهان ِ مهربانش از سخاوت نخل چشیده است...مریم در هنگام درد، که مرگ خویش آرزومیکرده، تکیه به نخل داده...نخل در بیابان ماندههای بسیاری را سیر کرده...نخل در گرما و رنج تاب آورده...استوار است...صبور است...مقاوم و بخشنده است...گاهی انگار میکنم جان دارد...درختهای دیگر حیاتشان به ریشه است اما نخل حیاتش به سر...سرش را بزنی میمیرد..._انسانوار_
من دل در گرو نخل دارم...اگر قرار بود انسان نباشم نخل میشدم...نخلی در جنوب...که شاید سرش را در سالهای دور ِشصت!در بمباران زدهاند...
من اگر انسان نمیشدم یک نخل میشدم...یک نخل ِ سوخته..سر از دست داده...گمانم ارزشش بیشتر از منی باشد که هیچ آسیبی در راه اعتقادات نخوردهام...
چند وقتیست خیلی به جنوب فکر میکنم...من ِ کوهستانی تاب ِ گرمای جنوبم نیست اما اگر بدانی چقدر دل در گرو نخلها، آن خاکِ داغ و دریا و ماهیهایش دارم...اگر بدانی چقدر هوای خرمشهر کردهام...هوای شلوغیهای شب ِ آبادان _که تا به حال ندیدهام_
هوای فلافل تند، قلیه ماهی، سمبوسهی جنوب دارم...هوای کارون و بستنی گاومیش اهواز!که نچشیدهام!هوای لنج در سر دارم...هوای بندر وناخدا...ناخداها در نظرم همه ناخدا خورشیدند...به گمانم برای تو که میخوانیام حرف های مضحکی میزنم...اما نمیدانی واقعاا هوای جنوب کردهام...سفری باید...
شاید واقعا سالها پیش نخل ِ این دیار بودهام که همیشه با جنوب حس ِ نزدیکی داشتهام...کسی چه میداند؟:)
_گمان میکنم قبلا واقعا یک نخل بودهام_
من هوای یار و جنوب دارم، تو هوای چه کردهای؟
برچسب : امشب دل من هوای یاری دارد,دل من داره هوای یارو, نویسنده : aal-rahila بازدید : 64