_بسم رب الحسین_
آغوشی گرم
آنقدر انتظار کشیده و از دست داده که آخرین بند ِ دلش هم پاره شده...
حالا خالص صبر است..._خالص_
گرم است ...بوی خوش ِ لطافت ِ زن میدهد...
سرتاپا مشکی است...
خودم را میاندازم در آغوش...
گریه میکنم...
از این انتظار گریه میکنم...
_میفهمد_
بیش از من معنی ِ انتظارم را میفهمد...
بیش از من معنای دوست داشتن را لمس کرده...
معنی از دست دادن را هم..
من اما هنوز
قدم در راهی ننهادهام
هنوز به اول ِ راه هم نرسیدهام
هنوز تویی ندارم که نگرانش باشم
من در این عالم فقط دوست داشتن بلدم...
اینکه قلبم را تکه تکه کنم و هرکدام جایی از عالم ِ هستی..
اینکه پاهایم از دوست داشتن آنقدر بلرزند که _سیمان_ بگیرمشان...
خودم را میاندازم _پرت میکنم_ در آغوش ِ گرمش
گریه میکنم...
آب میشم...
ذره ذره...
هیچ از من باقی نخواهد ماند...
هیچ..
روزی همه ی این من "تو" خواهد شد...
ای به دست نیامده...
ای به چشم ندیده...
چقدر دلم برای کربلایت تنگ است آقا...چقدر دلم میخواهد بشکنم و آخرین بند ِ دلم در حریم ِ امن ِ تو پاره شود....چقدر دلم گریه در آغوش ِ امن و امان ِ تورا میخواهد...
این "من" تورا میخواهم...این "تو" تورا میخواهد...
کاش _مستشهدین بین یدیه_ ِ تو باشم...
کاش من هیچ باشم
همه "تو" باشی...
برچسب : نویسنده : aal-rahila بازدید : 36