_بسم رب الحسین_
کاش کربلا بودم...کاش الان به وقت ِ دلانگیز ِ بعد از اذان مغرب بود که زائران ِ ایرانی کم کم جمع میشدند و دم میگرفتند...اول یه روضه خوانی کوتاه و بعد...ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...اینجا بود که با تمام ِ وجود _ وقتی میگویم با تمام ِ وجود یعنی با تک تک ِ سلولهای تنم _ دلم میخواست من هم پسر بودم!در میان ِ جمعیت بودم...من این شور ِ زیبا و اندک ِ میان ِ درودیوار ِ حریمت را دوست دارم...من این عاشقی را دوست دارم..دلم میخواست محکم دست میکوبیدم روی سینه و عشقت را فریاد میکشیدم ...اما حکایت ِ دختر جماعت تماشاست و آرام آرام در خود ذوب شدن و ذره ذره آب شدن...حکایت ِ ما همیشهی تاریخ همین بوده...چه وقتی که اهل ِ حرم در محشر ِ کربلا، سوختن ِ 72 تن از عزیزانشان را دیدند چه نسل ِ قبل از من که اشک اشک برای پدر،برادر و شوهر ِ خود گریستند...و چه ما جنگ ندیدهها که بی تاب ِ همین سینه زنی سادهات هستیم...
چشمم برای دیدن مفصل شده... گوشهایم با تمام قوا دارند همهی صداها را ازبر میکنند...من این تصاویر ، این صداها را برای دلتنگیهای بعدیم میخواهم...وقتی برگشتم و هیچ از تو در دسترسم نبود؛ درودیوار را یادم بیاید صدارا یادم بیاید و دلتنگیام تسکین یابد...ولی...هیهات!
جان ِ ریحان...میبینمت تو آنجایی...میانِ همین سینه زنها...آرام و با طمانینه دستت تا نزدیکی ِ سینه میآید و محکم میخورد روی قلبت...جایی که امنترین خانهی دنیاست...
میبینمت....حس میکنم این ضرب را...من انگار که تو باشم، درد ِ برخورد ِ دست با تنت را حس میکنم...گویی که قسمتی از وجود ِ خود من آنجا دم گرفته... ته ِ دلم غنج میرود که بالاخره من هم سینه زنت شدم حسین...میبینی؟_به واسطه_ سینه زنت شدم...چه تماشایی دارد این صحنه...وه که چه رویای غریبیست...وه که چه رویای دوریست...
"تو رو آرزو کرده بودم ولی
تو از آرزوی منم بهتری..."
برچسب : تو آرزوی لب سقا,تو آرزوی بلندی,تو آرزوی محالی,تو آرزوی لب سقا حدادیان, نویسنده : aal-rahila بازدید : 89