_بسم رب الحسین_ یادت هست؟شب لیلة الرغائب بود...نشستم پشت ِ درِ چوبی رو به ضریح..گفتم انقدر در میزنم دررو به رومباز کنی حضرت معصومهی جان..حس میکنم بستی درو...روی منِ گنهکارِ غم آلوده...من به آغوش محتاجترم..دریغم نکن..., ...ادامه مطلب
_بسم رب الحسین_ کاش اون دستهای نامحرم انقدر محرم بودکه دست بذاره روی قلب ِ آدم و بگههیچ جا نرفتمهمینجامآروم باش!فقط _آروم باش_,شبی در خواب چشمم دید ...ادامه مطلب
_بسم رب الحسین_ سلام جان ِ ریحان شاید تا مدتی این آخرین نوشتهی من به تو باشد...کسی که هنوز به دستم نیامده با او مدتها سخن گفتهام.داستان ِ روزهایم را سالها در پس ِ وبلاگهای متعدد برایش مرقوم کرده ام... تو میدانی من نوشتن را چقدر دوست دارم.کلمات چقدر برایم عزیز و جاندارند...اما مدتیست به حرف زدن بیاعتمادم و از تو نیز نشانی نمییابم...اینجا مینوشتم که اگر آمدی داستان ِ سالهای نبودنت را بخوانی اما کدام آمدن؟کدام ماندن؟!اقامتی در پی ِ حضور ِ مبهمت نمیبینم...نه خطی مینویسی...نه نشانی از خود جایی به جا میگذاری...هیچ!و امید کم کم میمیرد فقط شعلههای , ...ادامه مطلب
_بسم رب الحسین_ چند روایت ِ کوتاه: روایت ِ اول: نشستهام عکسهای پروفایلش را نگاه میکنم.کپشنها را میخوانم...چقدر عجیب است.اگر آن ماجرا به یک سرانجامی میرسید یعنی فلانی میشد خواهر شوهر ِ من!برایم دور و مضحک است؛خندهام میگیرد. نوشتهها را با دقت میخوانم.چقدر دوستشان دارم.شاید واقعا در اعماق ِ وجودم، دلم میخواسته با چنین کسی نشست و برخواست کنم.فامیل ِ چنین کسی بشوم... عکس ِ یک مرد ِ سالخوردهی مهربان هم اینجاست.گمانم باید پدر ِ فلانی باشد!چه جالب میتوانستم الان پدر شوهر خطاب کنم!چقدر دور و عجیب! به خود ِ فلانی که میرسم با خودم میگویم چقدر خوب که اصلا,دل به امید صدایی که مگر,دل به امید وصل تو,دل به امید روی او,دل به امید گلستان بسته ایم,دل به امید,دل به امید صدایی که,دل به امید نگاهت بستم,به دل امید درمان داشتم,دل به اميد صدايي,به دلم امید دادم ...ادامه مطلب
_بسم رب الحسین_ نظر ِ پزشک و متخصص و ارتوپد و فلان لازم نیست من خودم میفهمم یه جایی از ستون ِ فقراتم یه ایرادی دارد و کج و معوج است که اینطور درد میکند و حس میکنم کجم!این گودی کمر ِ بیش از حد اذیت میکند! مربی ِ باشگاهم چند حرکت ِ اصلاحی یادم داده بود و آن زمان میایستاد بالای سرم تا تک تک همه را به دقت و کامل انجام دهم اما حالا که زور بالای سرم نیست بیخیالش شدهام. آخر نمیدانید این حرکات ِاصلاحی، به غایت بی مزهاند!!!هرچیزی برای من وقتی ارزش دارد که یا هیجانی داشته باشد یا مرا دچار ِ چالش کند!مثلا بعضی حرکات که قدرت ِ بدنم را به چالش میکشیدند بسیار دوست ,کمر درد شدید,کمر درد و عفونت رحم,کمر درد بعد از انزال,کمر درد سیاتیک,کمردرد در بارداری,کمر درد به انگلیسی,کمر درد نشانه بارداری است,کمر درد ناگهانی,کمر درد کا علاج,کمر درد کا دیسی علاج ...ادامه مطلب
_بسم رب الحسین_ امروز نشسته بودم زندگیام را دوره میکردم.از سال ِ 89 که علی رغم ِ مخالفتهای خانواده دقیقا همان چیزی که میخواستم و دقیقا همان جایی که میخواستم قبول شدم!فیزیک امیرکبیر.آن سالها قشنگ ترین و لذت بخش ترین ِ درس ها بود.وقتی از دکترخاکیان میخواستیم برایمان کلاس ِ اضافهی نسبیت عام و خاص بگذارد و دلمان میخواست وقتی قادر به حل ِ رازها نیستیم حداقل صورت مسئلهی رازهای جهان هستی را بفهمیم.ترم یک و دو رنک ِ کلاس بودم!اما بعدتر فیزیک و بیشتر دانشکده شد مثل ِ مشتی که ناگهان خورده باشد توی صورتم.کبودیش را فقط حمل میکردم.پیوسته بودم به کارهای فو,باهم درستش میکنیم ...ادامه مطلب