_بسم رب الحسین_ این روزا، در آستانه ایستادهام...نه بیرونم نه داخل...معلق. نه چیزی میخورم نه با کسی حرف میزنم نه به دیدار دوستی میروم...کمپیش میآید از خانه خارج شوم...فرو رفته در خودمم...نه حالم بد است که گریه اش کنم...نه حالم خوب است که بخندمش!...در آستانه ایستادهام...این روزها نه زبان در کام ِ صبر میکشم نه بی صبری میکنم...نه فراموش میکنم نه دائم یادش میآورم...این روزها راه گم کرده ام...گمگشتهام...مرا از این تلاطم عبورم ده...هوای ابری دلم را جز مهرتو نگشاید... میترسم از این مردافکن روزهای پی در پی... دستم بگیر و لختی مهمان ِ درد و دلم کن در گوشههای خلوت و بیهیاهوی این شهر...,دستم بگیر عبدالبها,دستم بگیر فرامرز اصلانی,دستم بگیر اصلانی ...ادامه مطلب